چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۴

سیمای سینمای بنفش (۸)

به استقبال شکست می رویم/ وقتی نظامنامه ای برای حضور بین المللی سینمای ایران وجود ندارد!

نظامنامه اسکار

سینماپرس: به راستی ملاک تعیین و تبیین شده صنعت سینمای کشور برای نمایندگی آثار سینمایی ایران در اسکار چیست؟ قطعا معرفی نماینده ایران به آکادمی اسکار صرفا برای حضور در یک رویداد سینمایی نیست و ایران باید از این فرصت به عنوان یک برگ برنده برای پیشبرد دیپلماسی عمومی خود و حرکت در مسیر دیپلماسی فرهنگی کشور بهره مند شود.

محمدرضا شاه‌حسینی/ مستند در جستجوی فریده به عنوان نماینده ایران برای حضور در اسکار ۲۰۲۰ میلادی معرفی شد؛ خبری کوتاه که در زمانی غیرمنتظره و فوق العاده تعجب بر انگیز طرح گردید و برای نخستین بار یک فیلم مستند به نمایندگی سینمای ایران در آکادمی اسکار معرفی گردید. انتخابی بسیار بحث برانگیز که شاید قبل از اینکه جامعه سینمایی کشور از این انتخاب متعجب باشد، کارگردان و عوامل سازنده مستند را شگفت زده نمود.



مستند در جستجوی فریده، ماجرای دختری به نام فریده می باشد که چهل سال پیش در حرم امام رضا علیه السلام رها شده و پس از انتقال به شیرخوارگاه توسط زوجی هُلندی به فرزندی گرفته و به مغرب زمین و کشور هُلند برده می‌شود. کشوری که در حال حاضر به عنوان مامن و پناهگاه برخی از گروه های تروریستی و جدایی‌طلب ایرانی همچون جنبش آزادی‌بخش الاحواز (سازمان مجری و عامل در عملیات تروریستی حمله به مراسم گرامیداشت هفته دفاع مقدس در اهواز که منجر به شهادت ۲۵ ایرانی و مجروح شدن ۶۰ نفر دیگر در ۳۱ شهریور ۱۳۹۷هجری شمسی گردید) شناخته شده و تررویست های جنایتکاری همچون محمدرضا کلاهی صمدی (عامل اصلی بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰هجری شمسی) و ... با حمایت های ویژه ی این کشور به سر می برند. کشوری که در طول چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی، ضمن همراهی ویژه با تشکل ها و جریانات معارض انقلاب اسلامی و ... از کارنامه ویژه ای در تقابل در عرصه روابط بین الملل با جمهوری اسلامی برخوردار بوده و همواره به عنوان یکی از اهرم های فشار دیپلماتیک در سیاست خارجی غرب بر علیه نظام ایران معرفی و شناخته می شود.



پس اگر چه وقاحت هلند در تقابل با نظام جمهوری اسلامی به نحوی چشمگیر و عیان است که حمایت های همه جانبه این کشور از گروهک های تروریستی حتی با تقدیر و اعطای نشان های سلطنتی توسط ملکه این کشور پادشاهی همراه می شود؛ اما در مجموع باید توجه داشت که تصویر عمومی از هلند تنها محدود به موضوع تقابل این کشور با نظام ایران نشده و اساسا هلند به عنوان یکی از کشورهای شاخص اروپایی در تقابل با اسلام و بالاخص یکی از اصلی ترین بازیگران در پروژه توهین به ساحت وجودی پیامبر اسلام در غرب شناخته می شود و این عملکرد حاکمان هُلندی آنچنان فراگیر و گسترده می باشد که یکی از نمایندگان مجلس این کشور به نام گیرت ویلدرز که رهبر حزب آزادی‌خواه هلند است در چندی قبل اقدام به تبلیغ مسابقه ای کاریکاتوری با موضوع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و تعیین جایزه ای ۱۰ هزار دلاری برای افرادی نمود که بتوانند بهترین کاریکاتور را در توهین به ساحت پیامبر اسلام طراحی کنند؛ مسابقه ای که قرار بود در پارلمان هلند برگزار شود و تنها به دلیل ترس برخی دیگر از مقامات این کشور از تبعات غیر قابل کنترل بعدی آن متوقف گردید.



شخصیت فریده که در طول این سال‌ها به‌ خاطر ترس از سفر به ایران و تمایل نداشتن خانواده‌ هُلندی خود به وطن بازنگشته، چند سالی است از راه دور جست‌وجویی را برای پیدا کردن خانواده واقعی خود شروع نموده و اکنون فریده پس از گذشت چهل سال، برای نخستین بار به ایران سفر می‌کند تا زادگاه خود را ببیند و با سه خانواده که مدعی‌اند خانواده واقعی او هستند، ملاقات نماید.



مرور مستند در جستجوی فریده به وضوح تلفیقی از حضور درامی هندی را در قابی مستند گونه یادآور شده و ضمن آنکه مخاطب را در برخی مواقع با بیان تلخ و سیاه نمایی های متدوال در فیلم های اجتماعی ایران روبرو می سازد و ... با فیلمی به ظاهر مستند در قالب ادبیاتی بالیوودی مواجه می گرداند که این بار به بهانه دختری به نام فریده در مقام هاچ زنبور عسل (The Adventures of Hutch the Honeybee)، ضمن جستجو و کاوش از برای پیدا نمودن مادر خویش، سعی می کند تا به ترسیم شرایط کنونی ایران پرداخته و بعضا وضعیت نامطلوب فرهنگی و اجتماعی ایران را برای مخاطبان خود به تصویر کشد.



در جستجوی فریده سوای نظر از محتوای قابل تامل و بالاخص رویکرد تلفیقی و مقایسه ای آن در سبک زندگی ایرانی و همچنین پیام های سیاسی نهفته در خود و ... اثری تلفیقی در فضای تولیدات سینمایی کشور می باشد. فیلمی زنانه که سازندگان آن برای حفظ صورت بندی اثر خود در قاب مستند، مجبور بودند تا زمان زیادی را صرف کرده و از این جهت برای ساخت این اثر، بیش از چهار سال وقت سپری نموده اند که به نوبه خود اقدامی نو و قابل تشویق در عرصه فیلم سازی ایران محسوب می شود.




پس اگر چه انتخاب اسکاری در جستجوی فریده در میان دو فیلم  تلخ و سیاه اجتماعی متری شش و نیم و قصر شیرین را نمی توان انتخاب بهتری قلمداد نمود؛ اما آیا به واقع این انتخاب از سر بیچارگی بود و یا آنکه اقدامی هوشمندانه از برای جلوگیری تخریب بیشتر وجهه ی ایران و ایرانی در منظر مخاطبان اسکار می باشد!؟ انتخابی که سبب می شد تا مخاطبان سینمای جهان در نود و دومین مراسم جوایز اسکار دیگر شاهد تصاویر تلخ و سیاه نمایی های متداول سینمای ایران از فضای جامعه ی خود در قالب آثاری همچون متری شش و نیم و یا قصر شیرین فاصله گرفته و با روایتی جدید از ادبیات تلخ و سیاه در سینمای اجتماعی ایران آشنا شوند.


فیلم سینمایی قصر شیرین یکی از محصولات رایج در ژانر فلاکت به عنوان ژانر متداول در سینمای اجتماعی ایران می باشد؛ اثری بیش از هر چیز در صدد تبیین مظلومیت زن ایرانی در بستر جامعه ایدئولوژیک محور ایران و به تبع آن به دنبال ایجاد وجاهتی قابل پذیرش در جشنواره های جهانی به عنوان اثری در راستای دفاع از حقوق زنان ایرانی است. اثری سینمایی که در بدترن صورت ممکن به تصویرسازی اغراق گونه از فلاکت زن ایرانی پرداخته و زن ستیزی مرد ایرانی را بر بستر جامعه مردسالار ایران روایت می نماید. اثری به شدت سیاه که جلال انسان ایرانی را در پست ترین صورت ممکن بر پرده نقره‌ای سینما به تصویرمی کشد و زن بدبخت در سبک زندگی ایرانی را اسیر چنگال بیرحم نظام ایدئولوژیکی معرفی می سازد که در آن به مرد ایرانی حق داده می شود تا هر بلایی که می خواهد بر سر همسر خود آورد و در مقابل زنان بیچاره در این نظام حتی برای مُردن نیز نیازمند اجازه مردان خود هستند. مردان بیرحمی که به جنسیت زن نگرشی ابزاری داشته و آنچنان پست و حقیر هستند که قلب زن بیچاره خود را می فروشند!



البته سیاهی فیلم سینمایی قصر شیرین اگر چه از منظری ممکن است با دیالوگ پایانی کودک و پذیرش جلال در نجات روباه، به ذره ای سفیدی بیانجامد، اما قطعا در دیگر تولید شخص سینمای اجتماعی ایران، یعنی فیلم سینمایی متری شش و نیم، تا به انتها حفظ شده و مخاطب سینمایی پس از تماشای این اثر با ابعاد تازه ای از فلاکت و بدبختی خود آشنا می شود که کارگردان طی ۱۳۰ دقیقه در عمق جان او حقنه ساخته است.



فیلم سینمایی متری شش و نیم نمودی روشن از تغییر وضعیت ژانر اجتماعی به ژانر فلاکت در صنعت سینمای ایران است؛ تغییر وضعیتی که در راستای اعمال سیاست ایدئولوژی‌زدایی سعی می کند تا مخاطب خود را به این جمع بندی برساند که حاکمیت دینی عاجز از درمان معضلات اجتماعی بوده و به جای آنکه متوجه علاج ریشه ای فساد و بسترهای تولید فساد در جامعه باشد، سعی می کند تا با دستگیری و حذف مفسدان و تبهکاران، به پوشاندن ظاهری مفاسد بپردازد. این گونه است که جامعه در کلافی خود ساخته، به سرعت مسیر انحطاط را طی می نماید. البته این همه در حالی است که فیلم متری شش و نیم به واسطه بازی های یکدست و درخشان خود به خوبی می تواند در عمق جان مخاطب سینمایی نفوذ کرده و ضمن ترسیم فلاکت و بدبختی مطلق انسان ایرانی، انتظار بسیاری از جشنواره های خارجی و بالاخص داوران اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان (Academy Award for Best International Feature Film) را جلب نماید!




سوای نظر از تحلیل محتوا و بررسی ابعاد سینمایی این مستند، اصل انتخاب در جستجوی فریده به عنوان نماینده ایران برای حضور در نود و دومین مراسم جوایز اسکار سوالات کلیشه ای بسیاری را ایجاد می کند که شاید از جمله مهمترین و البته تکراری‌ترین آنها عبارت باشد از: 
  • چه افرادی و با چه شاخص  و ملاکی برای نماد بیرونی سینمای ایران تصمیم می گیرند و نماینده سینمای ایران را برای حضور در اسکار انتخاب می نمایند؟
  • چه کسانی و در چه جایگاهی و مبتنی بر چه الگویی این مسئولیت را بر عهده ایشان به عنوان هیات انتخاب قرار دادند؟
  • هیات انتخاب برای بررسی آثار و ارجاع آن به آکادمی اسکار از چه آیین نامه ای پیروی می کند؟
  • چرا باید به جمع محدودی از اهالی سینما آن هم در پشت درب های بسته فارابی اعتماد نمود تا برای مُعرف ایران و ایرانی در منظر جهانی و نماد سینمای ایران تصمیم بگیرند؟
  • دلیل معرفی رسمی و حضور نماینده‌ی سینمای ایران در آکادمی اسکار چیست و متولیان سینمایی از چه معیار و چه چشم اندازی برای این حضور پیروی می کنند؟


به راستی ملاک تعیین و تبیین شده صنعت سینمای کشور برای نمایندگی آثار سینمایی ایران در اسکار چیست و اصلا چرا باید نماینده سینمای ایران مستند سینمایی در جستجوی فریده باشد؛ آن هم در سال ۱۳۹۸ هجری شمسی که صنعت سینمای ایران با تولیدات انبوه مواجه بوده و در عرصه فرم و محتوای هنری، پیشرفتهای قابل توجهی داشته و آثار شاخصی همچون سرخپوست، شبی که ماه کامل شد و ... در فضای سینمایی کشور تولید و عرضه گردیده است.




واقعیت حال حاضر به این گونه است که بنیاد فارابی متولی معرفی نماینده سینمای ایران به اسکار گردیده و این بنیاد این وظیفه را به یک جمعی ۸ نفره از سینماگران با تخصص‌های مختلف واگذار کرده که در این میان نگاهی به ترکیب و اسامی این افرد هر کدام به نوبه خود جالب توجه است: حضور یک نفر به عنوان تهیه کننده، که در ۱۰ سال اخیر تهیه‌کنندگی نکرده؛ یک کارگردان که امسال بعد از ۱۰ سال دوباره یک کار دیگر ارائه کرده؛ حضور یک بازیگر خانم که در سابقه بازیگری و رشد و نمو او در سینمای پس از انقلاب و رانت رسانه ملی صورت پذیرفته و به نوعی دیده شدن او به واسطه انقلاب و خلأ حضور بازیگران تحصیلکرده زن در سینمای کشور است و ...



نکته جالب در ترکیب حضور چنین بازیگری در ترکیب هیات انتخاب آن است که ایشان به سبب رقابت با خود در دوران فطرت زن در سینمای پس از انقلاب توانست دیده شود و در جشنواره فجر بارها جایزه گرفته و بطور میانگین هر سال در یک فیلم سینمایی حضور پیدا نماید و با این وجود وقتی در چهل سالگی جمهوری اسلامی از ایشان تقدیر می شود، در اظهار نظری تاسف برانگیز عمر ۴۰ ساله جمهوری اسلامی را عامل بدبختی و گرفتاری خود بیان نمود!




به راستی بنیاد سینمایی فارابی به عنوان یک مجموعه خصولتی و یک نهاد به ظاهرا غیردولتی، غیرانتفاعی و عام‌المنفعه که بودجه و امکانات آن توسط سازمان سینمایی تامین می شود و ... چه ملاک هایی را در اختیار هیات انتخاب قرار می دهد و یا اساسا ملاکی دارد که از مقبولیت اولیه در میان ۵۰۰۰ عضو جامعه سینمایی کشور برخوردار باشد و در عین حال آرمان ها و اهداف کلان فرهنگی کشور را نیز لحاظ نموده باشد و یا آنکه  هیات انتخاب مبتنی بر روابط درونی و علقیات شخصی خود اقدام به انتخاب و گزینش آثار می نمایند و اصولا مکانیسمی نبوده و نیست که ایشان بخواهند بر اساس احترام به رای و ... اتفاقی را به صورتی منضبط و هماهنگ رقم بزنند.


امسال که گذشت اما به نظر می رسد که باید سازمان سینمایی مستقیم وارد عمل بشود و یک نظام نامه تدوین و تعیین کند چه فیلمی از ایران باید برای نمایش چهره ایران در مجامع جهانی و بالاخص آکادمی اسکار معرفی گردند. نظام نامه ای که موجب می شود تا گزینه نهایی از علایق و سلایق هیات انتخاب فاصله گرفته و ضابطه مند شود.



باید توجه داشت که از دیرباز در فرهنگ مردمان ایران زمین، تعریف اندرون خانه و فضای بیرونی خانه کاملا متفاوت است. بطوری که اعضای یک خانواده حتی اگر در درون خود دچار تعارضات و کشمکش‌هایی باشند، به هیچ وجه اجازه نمی دهند تا دیگران هرچقدر نزدیک باشد از ریز مشکلات آنان سر در بیارد. در این میان صنعت-هنر-رسانه سینما نیز از این تبعیت مستثنی نیست و باید در درون خانه و خانواده به بیان مشکلات، کمبودها و نقص ها بپردازد و برای حل آن راهکار ارائه نموده و وقتی قرار است به عنوان چهره (Face) فرهنگ کشور در عرصه بین الملی حاضر شود، بایستی چنان چهره با افتخار و با صلابتی از کشور نشان بدهد که دیگر کشورها و مردمان دنیا مجذوب و علاقه‌مند فرهنگ ایران و انسان مسلمان ایرانی بشود. دقیقا همان کاری که بزرگان موسیقی کشور انجام داده و افرادی نظیر استاد شهرام ناظری با حضور در مجامع بین الملی بسیاری از افرادی را که حتی زبان فارسی بلد نیستند را عاشق موسیقی و بالطبع فرهنگ یارانی نموده است.



پس قطعا نمایش و اکران فیلم های سیاه آن هم در ژانر فلاکت که برای داخل کشور تولید شده است و به عبارتی در بهترین تصور ممکن می تواند حرف خودمانی برای اصلاح جامعه ایران باشد و ... چرا باید به عنوان چهره سینمای ایران آن هم به صورتی کاملا رسمی به مجامع جهانی معرفی شوند؟  مگر نه این است که از قدیم اینطور بیان کردند که از کوزه همان تراود که در اوست! ؛ پس اگر تراوش سینمای ایران در عرصه جهانی فیلم های معلوم الحالی همچون متری شش و نیم، قصر شیرین، مغزهای کوچک زنگ زده، آشغال‌های دوست داشتنی، عرق سرد و یا حتی مستند در جستجوی فریده  باشد؛ پس وای به حال آن فرهنگ و تمدنی که آشش چنان شور شده که خودشان هم لب به اعتراف گشوده و در این دوران ایران هراسی (Iranophobia) خودشان اسباب هجمه به خودشان را فراهم ساخته و بر هجم توهمات ساخته شده توسط رسانه های بیگانه می افزایند.



قطعا این اقدام دقیقا نقطه مقابل دیپلماسی عمومی کشور است که سعی در زدودن تهمت ها و تقابل با تصورات ایران هراسی  در سطح بین المللی دارد و از این جهت دستگاه تابعه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به نوعی اقدام به خنثی نمودن زحمات دستگاه دیپلماسی کشور می نماید.




قطعا معرفی نماینده ایران به آکادمی اسکار صرفا برای حضور در یک رویداد سینمایی نیست و ایران باید از این فرصت به عنوان یک برگ برنده برای پیشبرد دیپلماسی عمومی خود و حرکت در مسیر دیپلماسی فرهنگی کشور بهره مند شود و غفلت از این موضوع تنها به وجاهت سینمای ایران آسیب نمی رساند  بلکه تبعات فرهنگی و تمدنی گسترده و بعضا جبران ناپذیری دارد. از این جهت است که سازمان سینمایی کشور به عنوان متولی سینمای کشور باید در تبیین و تدوین آیین نامه های اجرایی ورود نموده و با تمرکز دقیق و بهره مندی از نظرات کاشناسی اهالی سینما و متخصصین دیپلماسی عمومی و آشنا با مبانی انقلاب اسلامی برای معرفی چهره فرهنگی کشور اقدام نمایند.


البته تعیین ملاک ها و معیارهایی برای شرکت سینمای ایران در مجامع جهانی اگر چه موضوعی بسیار دقیق و نیازمند کار ویژه کارشناسی می باشد؛ اما شاید نخستین موضوع در تبیین این نظام نامه، تعیین این موضوع باشد که حضور سینمای ایران یا باید بر اساس میل و خواسته های جشنواره های جهانی به عنوان طرف مقابل شکل بگیرید و یا بر اساس معیارها و ملاک های داخلی و آرمان های جامعه و تمدن ایران!



پس اگر قرار است با ملاک های جشنواره های جهانی به پیش رفته و تولیدات سینمای ایران را جهت حضور در عرصه های بین المللی معرفی نماییم؛ بایستی بر طبق سیاست های یکدست قدرت های جهانی بر علیه ایران که در شبکه های رسانه ای غرب جریان دارد عمل نموده و با افزودن بر سطح سیاهی آثار و تولیدات، به تدوین ملاک سیاه نمایی از ایران و ایرانی اکتفا نماییم. در نتیجه به عنوان الگو به چنین باوری برسیم که هر چه سیاه‌تر، شانس حضور در عرصه‌های جهانی بیشتر. پس به همین جهت پیشنهاد می شود تا از زک اسنایدر (Zack Snyder) دعوت کنیم تا تهیه نسخه سوم فیلم سینمایی ۳۰۰ را با مشارکت خودمان بسازد و مردم ایران را وحشی، خونخوار و جنایتکار معرفی نموده و اینگونه صنعت سینمای ایران به جایزه های بیشتری در مجامع بین المللی دست پیدا خواهد کرد و تمام شیرها و خرس ها و گاوها و توپ های و ... طلای جشنواره های خارجی را از آن خود ساخته و حتی شوالیه شمشیر به دست اسکار را به خود اختصاص خواهد داد.



اما اگر قرار بر این است که ملاک های داخلی خودمان مبنای انتخاب باشد؛ پس بایستی مسیری غیر از مسیر فعلی را طی کنیم. اگر قرار است سینمای ایران صدای رسای مردم مظلوم ایران باشد که چه مردم مقاومی هستند، چرا فیلم سینمایی وقتی که ماه کامل شد را که امسال نیز در جشنواره فیلم فجر اکران شد و علی رغم انتقادهایی که به آن مطرح شد، اما می توانست نماینده بسیار خوبی برای اثبات مظلومیت مردم ایران باشد، انتخاب نشد.



قطعا انتخاب فیلمی همانند وقتی که ماه کامل شد برای حضور در آکادمی اسکار، آن هم در زمانی که مردم ایران توسط ایالات متحده متهم به تروریسم پروری و دفاع از تروریسم می باشد و ... می توانست فرصتی مغتنم برای سینمای ایران باشد. فرصتی ویژه برای ادای دِین سینمای ایران به مردم ایران! اگر هم قرار است ملاک انتخاب فیلم نشان دادن رشد فنی، تکنیکی و فرم قوی سینمایی باشد، فیلم هایی نظیر فیلم سینمایی سرخپوست یکی از بهترین فیلم هایی است که در طی سالیان اخیر ساخته شده و ضمن برخورداری از وجوه دراماتیک لازم در روایت داستانی خود، به اصول تکنیکی سینما کامل وفادار بود.



اما  مستند در جستجوی فریده که از سوی هیات داوران انتخاب شده است دارای چه ملاک و معیاری برای انتخاب بوده است. به راستی خانم معتمدآریا به عنوان یک بازیگر، برای این انتخاب خود چه ملاکی داشته و اساسا این فیلم مستند که همه صحنه های واقعی بوده چه نکته مثبت و ویژه ی بازیگری نسبت به سایر آثار مطرح داشته که نظر خانم بازیگر را به خود جلب نموده است و یا آنکه  خانم طائر پور و آقای رزاق کریمی چه نکته جالبی در تهیه کنندگی این فیلم دیدند که در فیلم متری شش و نیم و وقتی که ماه کامل شد موجود نمی باشد و یا آقای اثباتی به عنوان طراح صحنه چه نکته ارزشمندی در طراحی صحنه این فیلم مستند مشاهده نموده که بر شایستگی این اثر افزوده است؟! جالب آن است که موسیقی، صداگذاری و تدوین  مستند در جستجوی فریده در چندین جشنواره مختلف داخلی برنده جایزه گردید و اساسا از نظر هنری در هیچ جشنواره ای این مستند بخاطر فیلمبرداری حتی نامزد هم نشده است. پس جالب و مهیج است که آقای تورج منصوری با تخصص فیلمبرداری بفرمایند ویژگی مهم فیلمبرداری در این مستند چه بوده که از دید همه جشنواره های داخلی مغفول مانده و این اثر را در رقابت با سایر آثار برتری بخشیده و اسباب جلب توجه ایشان را فراهم ساخته و باعث شده است که این فیلم به عنوان نماینده سینمای ایران حضور برای حضور در نود و دومین مراسم جوایز اسکار برگزیده شود.




نظرات

  • کوروش ۱۳۹۸/۰۵/۳۱ - ۱۲:۰۷
    0 0
    مستند در جستجوی فریده فیلمی به شدت سیاه و در ضدیت کامل با مبانی اسلامی است لطفا از کنار این فیلم و انتخاب آن به عنوان نماینده ایران در اسکار به همین سادگی نگذرید.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.